Sunday, December 24, 2006

مخلوق:
5. در من حالاتِ عشق و نفرتِ توأمان نسبت به همه چیز وجود دارد. من دچار یک Ambivalence تمام عیار هستم. بخشی از این حالت ناشی از تردیدِ ویرانگری ست که در همه ی زندگی ام لانه کرده است. از تصمیم گیریها بگیرید تا حتی احساسات و عواطف. نسبت به خودِ وبلاگ نویسی، و برخی آدمهای دنیایِ مجازی و حقیقی هم همینطور هستم. البته این را هم بگویم که در رابطه هایِ خودم زود عاشق میشوم و خیلی دیر فارغ. مثلاً اخیراً یک دختری سر راهِ من قرار گرفت که به بدترین شکل ممکن رابطه را تمام کرد ولی من هنوز که هنوز است و تقریباً به اندازه ی عمر رابطه از پایان اش می گذرد، به او و خنده هایش فکر می کنم و دچار احساساتِ نوستالژیک/رومانتیک می گردم. در ضمن من هم خیلی خوب می خندم و هم خیلی خوب گریه می کنم. ( نکته ی خودشیفته وار: وقتی گریه می کنم چشمهای ام قشنگ تر می شود!) ولی مشکل آن است که بیش از حد خوش خنده هستم و نه تنها نمی توانم جلویِ خنده ام را بگیرم که به هر چیز بظاهر بی ربطی می خندم و خیلی هم بلند می خندم و همیشه
هم بهمین خاطر از جانبِ اطرافیان مشمولِ تذکر می گردم

No comments: